- من شاه
- واحد اندازه گیری وزن برابر با ۸۰ سیر یا ۲ من معمولی
معنی من شاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود
زنهار گاه جای ایمن جای امن
ازبابت، از جهت مثلاً من باب مثال
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
نا سازی نا جوری، جدایگی
مناغات در فارسی: خوش سخنی، زنبازی، ستیهیدن
مونث منتشر
مناوات در فارسی: همدشمنی، نازش به خود نازیدن
منادات در فارسی: خواندن، آواز دادن، هم نشینی در انجمن، به هم نازیدن، راز باز گفتن، دیدن دانستن
مناجات در فارسی: راز گفت در دل راز و نیاز با خدا
از در به راستا (تعبیر قیدی) ازباب از جهت (باضافه آید) : من باب مثال میگویم
مونث منکشف
آن زمان، آن وقت، پس از آن، سپس، بعد
آغازه، سرآغاز
حوله، نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن
چوب ستبر و گره دار که قلندران و درویشان به دست می گیرند
عصایی مخصوص از چوب ستبر و گره دار که درویشان و قلندران با خود دارند
شکستن سر سر شکستگی
مونث منشق
دستمال رو مال حوله (حمام و جزآن)
مونث منشد، قصاید منشده، جمع منشدات
اگه چنگک ابزاری آهنین که بوسیله آن گوشت از دیگ بیرون کنند چنگک، جمع مناشل
اره، اره ماهی اره: (تا بگوید ز لشکر کفار زکریا بریده از منشار) (حدیقه. مد. 422)، چوب پنجه دار که بوسیله آن غله را بر باد دهند، اره ماهی
جمع منشا، نوشته ها، نامه ها
پایان، خرد
جای پیدایش، اصل، مبداء
ارّه، وسیله ای با تیغۀ نازک فلزی دندانه دار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات و مانند آن به کار می رود
جای پیدا شدن، محل پیدایش، محل نمو و پرورش
منات در فارسی: نام بتی که دو تیره هذیل و خزاعه از تازیان آن را پرستش می کردند
زاد گاه پرورشگاه گواشگاه زاده، نوشته، نامه محل پیدایش محل صدور، جای نشو و نما، اصل مبدا: (بادت همه روزه خوشتر از عید کاین منشا شادی جهانست) (وحشی. چا. امیر کبیر. 178)
نوجوان شدن، پرورش یافتن کیف، حالی که بر اثر مسکرات یا مخدری به شخص معتاد دست دهد